روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

چاه و چَشمه

چه شب ها که من بودم و چاه بود
گواه شب و چاه و من ، ماه بود

چه شب ها که از آهم افروخت چاه
نمی بود اگر اشک ، می سوخت چاه

زبس بستر اشک من خاک شد
دل خاک هم ، در غمم چاک شد

دلم،سر پی گریه در چاه داشت
که شب چاه و چشمه ، به هم راه داشت

دلم ریخت بَس اشک و آهش به چاه
زد، از چشم و دل ، آب و آتش به چاه

چو یک چاه ؛ از دردم آگاه شد
پر از اشک ، دامان هر چاه شد

پس از گریه ی های های علی (علیه السلام)
شده چشمه ها ؛ چشم های علی(علیه السلام)

چهره از خون خدا کردی خضاب ای ذوالجناح

چهره از خون خدا کردی خضاب ای ذوالجناح
چون شراره افتاده ای در پیچ و تاب ای ذوالجناح

صیحه هایت الظّلیه،شهه هایت یا حسین
هر نفس داری هزاران التهاب ای ذوالجناح

ای بُراق تیر باران گشته در معراج خون
از چه بر تن زخم داری بی حساب ای ذوالجناح

فاش بر گو ماه زینب را کجا انداختی
در یم خون یا میان آفتاب ای ذوالجناح

گوش کن در قَلزم خون از گلوی خشک او
دمبدم آید صدای آب آب ای ذوالجناح

چهره از خاک و غبار کربلا پوشیده ای
یا زخون صاحبت بستی نقاب ای ذوالجناح

قلب ما را سوختی اینگونه سقایی مکن
کم بریز از چشم گریانت گلاب ای ذوالجناح

باز شو سوی منای خون خلیلم را بگو

خیمه ها زمزم شد از اشک رباب ای ذوالجناح

من زسوز سینه خود با تو می گویم سخن
تو به اشک دیده می گویی جواب ای ذوالجناح

با وجود آنکه ریزد از دو چشمت سیل اشک
زانویت را خون گرفته تا رکاب ای ذوالجناح

شیهه هایت شعله های نظم (( میثم )) می شود

تا جهان را افکند در اظطراب ای ذوالجناح


شاعر اهل بیت علیهم السلام : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

وز دوری تو دلبر صبرم به سر رسیده

عاشق شده دل من بر روی تو ندیده
کی می شود ببینم آن چهره رشیده
کی می شود که خاک پای تو ای حبیبم
گردد به هر دو چشمم چون سرمه ای کشیده
در روزگار غربت از رنج و از مصیبت
وز دوری تو دلبر صبرم به سر رسیده
ای یادگار زهرا ای گلعذار زهرا
هستی بهار زهرا، هم روشنی دیده
بشنیده ام صدای زهرا دگر گرفته
صحبت کند ولیکن آهسته و بریده
از قامت رشیدش چیزی دگر نمانده
در بستر جدایی رنگ از رخش پریده
صاحب زمان کجایی، پس کی فرج نمایی؟
عجل علی ظهورک، ای یار غم کشیده

بین همه سلام علی بی جواب شد

یک کوفه درد و غم

تا  جسم بو تراب نهان در تراب شد
گردون به فرق خاک نشینان خراب شد

با یک مدینه غربت و یک کوفه درد و غم
مانند شمع سوخت و لب بست و آب شد

وقتی که بازگشت حسن از کنار قبر
از سوز ناله اش دل زینب کباب شد

چندین ستاره در دل شب خون گریستند
تا نیمه شب به خاک نهان آفتاب شد

پاداش آن مروت و مردانگی و عدل
روی علی ز خون سر او خضاب شد

کاش این چنین نبود و نباشد شنده ام
بین همه سلام علی بی جواب شد

فریاد می زنند شب و نخل و چاه ها
و الله بر علی ستم بی حساب شد

در مجلس شهید همه آورند گل
امشب سرشگ دیده زینب گلاب شد

میثم سزد که نسل جوان گریه ها کنند
بر رهبری که پیر به فصل شباب شد

حاج غلامرضا سازگار