روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

طایر جان میپرد اندر هوایت یا حسین

طایر جان میپرد اندر هوایت یا حسین

صد هزار جان ما بادا فدایت یاحسین

کن به پابوست طلب مارا به حق مادرت

تا کنیم اندر حرم برپا عزایت یاحسین

هر دمی چشمم فتد برآسمان وانجمن

در نظر گردد مجسم زخمهایت یاحسین

هر زمان آید به یادم از لبان تشنه ات

خون دل جاری نمایم از برایت یاحسین

دست عباس علمدارت چو شد از تن جدا

شد کمان از داغ او قدّ رسایت یا حسین

سرو نو خیزی اگرازبوستان بینم جدا

یادم آید اکبر گلگون قبایت یا حسین

غنچهءنشکفته ای بینم اگر دربوستان

یادم آید اصغر شیرین لقایت یا حسین

ای حسینی (ع) که به دل عشق تو درمان من است

ای حسینی (ع) که به دل عشق تو درمان من است

مهر تو نور دل و اول و پایان من است

ای حسینی (ع) که عوالم همه گریان تواند

گوهر اشک برای تو به دامان است

جان نثار حرمت می کنم ای محور عشق

عشق تو دین من و مذهب و ایمان من است

دیده ام تا صف محشر زچه آرام شود

که نصیبم بر تو دیده گریان من است

به شب اول قبرم نکنم وحشت و ترس

چون در آن لحظه حسین (ع) است که مهمان من است

به سئوالم اگر آرند به میزان حساب

پاسخ آرم به خداوند حسین (ع)  جان من است

تو طبیب دل بیمار منی

تو طبیب دل بیمار منی

سید و سروز و سالار منی

تن من شعله ور از آتش عشق

تو صفای تن تب دار منی

مهر سوزان نظری کن به قمر

که به راه تو  ز جان کرده گذر

مادرم گفته غلامت باشم

خادم درگه مامت باشم

گفت در بستر اندوه پدر

که فدایی قیامت باشم

حال کاندر حرمت یاری نیست

از چه هنگام وفا داری نیست ؟

کودکان از عطش افروخته اند

چشم امید به من دوخته اند

بسکه گفتند عمو تشنه لبیم

به خدا قلب مرا سوخته اند 

آب(آه شان) چون تاب و توانم برده

دل سقای تو را آزرده

عاشقم عاشق دیوانه منم

گرد اطفال تو پروانه منم

بر سر عشق تو پیمان بستم

که نهم بر سر راهت دستم ...


این بود گلپری که شهادت گلاب کرد

سلطان کربلا چو تمنای آب کرد

 دشمن به تیر حرمله او را جواب کرد

ناخورده آب طفل رضیع حسین را

 آن تیر ظالمانة او سیر از آب کرد

از سوز تشنگی که علی جانسپار بود

دشمن ندانم از چه بکشتن شتاب کرد

بگرفت خون حلق علی را بکف حسین

 با خون او محاسن خود را خضاب کرد

از آنهمه شکوفه به گلزار کربلا

این بود گلپری که شهادت گلاب کرد

خون میچکد زخامه زرین کلام تو

 بس کن حسان که شعر تو دلها کباب کرد

بخواب ای نو گل پژمان و پرپر

بخواب ای نو گل پژمان و پرپر

بخواب ای غنچه افسرده اصغر

بخواب آسوده اندر دامن خاک

ندیده دامن پر مهر مادر

بخواب و خواب راحت کن شب و روز

که خاموش ایت صحرا بار دیگر

نمی آید صدای تیر و شمشیر

نه دیگر نعره الله اکبر

همه افتاده در خوابند خاموش

توئی صحرا و چندین نعش بی سر

نترس ای کودک ششماهه من

که اینجا خفته هم قاسم هم اکبر

مگر باز از عطش میسوزی ای گل؟

که از خون گلو لب میکنی تر

که با تیر سه شعبه کرده صیدت؟

بسوزد جان آن صیاد کافر

خدایا بشکند آن دست گلچین

که کرد این غنچه را نشکفته پرپر