روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روزِ وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما

روزِ وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم‌

روزه‌گیران جهان منتظر ماه نو اند

بر لب بام بیا، گوشه‌ی ابرو بنمای

روزه‌گیران جهان منتظر ماه نو اند

 

هلال عید می‌بینی و من پیوسته ابرویت

مبارک باد بر تو عید و بر من دیدن رویت

 

در روزه چون خیال لب یار می‌کنم

با نقل و پسته و شکر افطار می‌کنم

 

گویند طرب شیفتة عید صیام است‌

گل مایل رنگینی و می نشئة جام است‌

این وسوسه‌ها [؟] طبع عوام است‌

عالم همه سودایی اندیشة خام است‌

ما روی تو دیدیم‌، دگر عید تمام است‌

 

 

 

عید آمده هر کس پی کار خویش است

می‌نازد اگر غنی و گر درویش است

من بی تو به حال خود نظرها کردم

دیدم که هنوزم رمضان در پیش است

 

گویند طرب به سازِ تجدید آمد

شب رفت و سحر دمید و خورشید آمد

ما را به فضولی خیالات چه کار؟

هرجا تو به جلوه آمدی عید آمد

 

 

ای مژدة دیدار تو چون عید مبارک‌

فردوس به چشمی که تو را دید، مبارک‌

دل قانع شوقی است به هر رنگ که باشد

داغ تو به ما، جام به جمشید مبارک‌

ای بی‌خردان‌! غرّة اقبال مباشید

دولت نبود بر همه جاوید مبارک

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان

در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز

نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان

شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت

نشسته ام به امید نگاه مهدی جان

من عاشقم که ببینم جمال تو آیا

بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟

بحق حرمت اجداد خود نما نظری

ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان

خمید پشت من که از بار معصیت شاها

نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان