روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

تو طبیب دل بیمار منی

تو طبیب دل بیمار منی

سید و سروز و سالار منی

تن من شعله ور از آتش عشق

تو صفای تن تب دار منی

مهر سوزان نظری کن به قمر

که به راه تو  ز جان کرده گذر

مادرم گفته غلامت باشم

خادم درگه مامت باشم

گفت در بستر اندوه پدر

که فدایی قیامت باشم

حال کاندر حرمت یاری نیست

از چه هنگام وفا داری نیست ؟

کودکان از عطش افروخته اند

چشم امید به من دوخته اند

بسکه گفتند عمو تشنه لبیم

به خدا قلب مرا سوخته اند 

آب(آه شان) چون تاب و توانم برده

دل سقای تو را آزرده

عاشقم عاشق دیوانه منم

گرد اطفال تو پروانه منم

بر سر عشق تو پیمان بستم

که نهم بر سر راهت دستم ...


طواف عشق

چون کمر بهر طواف عشق بست

در طواف اولش افتاد دست

دور دوم در مطاف یاورش

شد فدای دوست دست دیگرش

دور سوم خون به جای اشک خورد

تیر دشمن آمد و بر مشک خورد

دور چارم داشت عزم ترک سر

کرد پیش تیر ،چشمانش سپر

دور پنجم از عمود آهنین

گشت سرو قامتش نقش زمین

گشت در دور ششم از تیغ تیز

عضو عضو قطعه قطعه ریز ریز

دور هفتم داده بود از کف قرار

خویشتن را دید در آغوش یار

با زبان حال میگفتش بتول

آفرین عباس من حجٌت قبول

 

پس حسین آمد در آغوشش گرفت

این سخن آویزه گوشش گرفت

کای ابوفاضل فدایت یاورت

مادرم زهراست جانا مادرت

دستت از تن شد جدا رعنا گلم

سرو باغ مرتضی جان و دلم

چشمهای تو بخون آغشته است

شرمسارم من لبانت تشنه است

سر به زانویم گذارای نازنین

سرو بستان دل ام البنین

درکنار تو کمر بشکسته ام

بی تو عباسم به غم بنشسته ام

بی تو چون سوی مدینه رو کنم

بی تو چون جان و دلم خوشبو کنم

گر بپرسد مادرت حال تو را

شرم دارم گویم احوال تو را

 

چشم بگشود آن علمدار شرف

گفت با مولا و سردار شرف

کای عزیز جان زهرا یا حسین

زینب بستان طاها یا حسین

سر چه باشد تا که درپایت نهم

دست چه بود که در راهت دهم

چشم تا باز است در آن پا بنه

نقش جان در ساحل دریا بنه

گر بپرسد مادرم حال مرا

پرسد از تو اصل احوال مرا

گو بپای عشق من جان داده است

جان به قصد وصل جانان داده است

لیک دارم خواهشی از سرورم

عذرخواهی از جناب اصغرم

دست من افتاد اما آبرویم را خرید

دست من افتاد اما آبرویم را خرید

مادرم ام البنین شد نزد زهرا رو سپید

گر چه با صورت به مهر کربلا کردم سجود

آبرویم را همین یک سجده در عالم خرید

سجده ی کردم به روی مهر لبهای حسین

که صدای ذکر آن را زینب از خیمه شنید

بی وضو و بی تیمم بود گر چه سجده ام

فاطمه جای تیمم دست بر رویم کشید

تا صدا کردم اخا ادرک اخا دیدم حسین

دستهایش بر کمر بود و به مقتل می دوید

تا سرم را روی زانو مادرم زهرا گرفت

اشک پاک دیده اش بر چشم خونبارم چکید

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم

هر دم از غصه جانسوز تو آتش گیرم

سعی بسیار نمودم که کنم سیرابت

گشتم آخر خجل از کوشش بی تاثیرم

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید

سینه ام تنگ شد از بس که بود تاخیرم

کربلا کعبه عشق است و منم در احرام

شد در این کعبه عشاق دو تا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم

زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک

تا کنم دیده فدا چشم به راه تیرم

سعی ها کرد عدو تا کندم از تو جدا

با وجودت که تواند که کند تسخیرم

بوته عشق تو کرده است مرا چون زر ناب

دیگر این آتش غمها ندهد تغییرم

غیرتم گاه نهیبم زند از جا بر خیز

لیک فرمان مطاع تو شود پا گیرم

تک بیتی های زیبا

دست و مشک و عَلَمى لازمه هر سقاست      دست عباس تو از این همه اسباب تهى است
****
بى دست ماند و داد خدا دست خود به او        آنان که منکرند، بگو روبه رو کنند
گر دست او نه دست خدایى است پس چرا      از شاه تا گدا همه رو سوى او کنند
دربار او چو قبله ارباب حاجت است              باب الحوائجش همه جا گفت وگو کنند