روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

انتظار، همان جنگ است

نمی ز دیده نمی جوشد اگرچه باز دلم تنگ است

گناه دیده مسکین نیست، کُمَیتِ عاطفه ها لنگ است

کجاستی که نمی آیی؟ الا تمام بزرگی ها!

پرنده بی تو چه کم صحبت، بهار بی تو چه بی رنگ است

نمانده هیچ مرا دیگر، نه هیچ، بلکه کمی کمتر

جز این قدر که دلی دارم که بخش اعظم آن سنگ است

بیا که بی تو در این صحرا میان ما و شکفتن ها

همین سه چار قدم راه است و هر قدم دو سه فرسنگ است

دعاگران همه البته مجرب است دعاهاشان

ولی حقیر یقین دارم که انتظار، همان جنگ است

محمد کاظم کاظمی

اگر دل دلیل است، آورده ایم

سرا پا اگر زرد و پژمرده ایم


ولی دل به پاییز نسپرده ایم


چون گلدان خالی لب پنجره


پر از خاطرات ترک خوره ایم


اگر داغ دل بود ما دیده ایم


اگر خون دل بود ما خورده ایم


اگر دل دلیل است، آورده ایم


اگر داغ شرط است، ما برده ایم


اگر دشنه‌ی دشمنان، گردنیم


اگر خنجر دوستان، گرده ایم


گواهی بخواهید، اینک گواه


همین زخم هایی که نشمرده ایم


دلی سربلند و سری سر به زیر


از این دست عمری به سر برده ایم

وز دوری تو دلبر صبرم به سر رسیده

عاشق شده دل من بر روی تو ندیده
کی می شود ببینم آن چهره رشیده
کی می شود که خاک پای تو ای حبیبم
گردد به هر دو چشمم چون سرمه ای کشیده
در روزگار غربت از رنج و از مصیبت
وز دوری تو دلبر صبرم به سر رسیده
ای یادگار زهرا ای گلعذار زهرا
هستی بهار زهرا، هم روشنی دیده
بشنیده ام صدای زهرا دگر گرفته
صحبت کند ولیکن آهسته و بریده
از قامت رشیدش چیزی دگر نمانده
در بستر جدایی رنگ از رخش پریده
صاحب زمان کجایی، پس کی فرج نمایی؟
عجل علی ظهورک، ای یار غم کشیده