تا نشویید به می دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را
آنکه سر باخت به صحرای هوس می داند
که چه سوداست به سر این سر سودایی را
سر نوشت ازلی بود که داغ غم عشق
جای دادند به دل لاله صحرایی را
برو از گوشه نشینان خرابات بپرس
لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را
نیست جایی که نه آنجاست ولیکن جویید
در دل خویشتن آن دلبر هر جایی را
برو ای عاقل و از دیده مجنون بنگر
تا ببینی همه سو جلوه لیلایی را
حضرت وحدت کرمانشاهی
سلام علی آقا خسته نباشید .
خیلی از وبلاگتون استفاده کردم .
با اجازتون لینکتون کردم . اگر دوست داشتید به وبلاگ منم سری بزنید . بیشتر اشعاریو که غریب موندن و قدیمی هستن رو میزارم . امید وارم مورد استفادتون قرار بگیره
یا علی
التماس دعا