روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

روضه

جمع آوری اشعار مذهبی

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند وآه از دهر آنگاه که بر مراد سِفلگان میچرخد!

 

آه یاران !    اگر در این دنیای وارونه ، رسم مردانگی این است که سر بریده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند ... بگذار اینچنین باشد .این دنیا و این سر ما !

 

یک شعر پرمعنا در موضوع کربلا

 

با اشکهایش دفتر خود را نمور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

 

ذهنش ز روضه‌های مجسّم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

 

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست

در بیت هایش مجلس ماتم به پا شده ست

 

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

 

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

 

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

 

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

 

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند

دارد غروب فرشچیان گریه میکند

 

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

 

او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید

حتی برایش جای کفن؛ بوریا کشید

 

در خون کشید قافیه ها را، حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را

 

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

 

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت

 

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود

او کهکشان روشن هفده ستاره بود

 

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...

پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...

 

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...

 

در خلصه ای عمیق خودش بود و هیچ کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس....
نظرات 1 + ارسال نظر
رهگذر دوشنبه 20 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:08 ب.ظ

وبلاگتون عالیه
اجرتون با امام حسین...
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد